از الان تا ابد با عشق

یک عاشقانه ی قشنگ برای کسانی که دوستشان دارید...

از الان تا ابد با عشق

یک عاشقانه ی قشنگ برای کسانی که دوستشان دارید...

چرا از بدن خود متنفر هستید و باید چه کاری انجام دهید؟

عشقی عشقولانه | سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ۰۶:۱۳ ب.ظ

اگر از بدن خود متنفر هستید و فکر می کنید که باید آن را برطرف کنید…
"آن دختر چاق بود ، و من از او متنفرم."

یکی از مراجعان من گفت این روز دیگر - درباره خودش است. خوب ، دختر کوچک خودش. و قلبم شکست.

یکی از اولین کارهایی که با مشتری ها انجام می دهم ، تشویق آنها به انجام رفتارهای دلسوزانه و مهربانی است - فقط همان دلسوزی و مهربانی اساسی انسان را گسترش دهند که نسبت به دیگران داشته باشند.

بسیار برعکس آنچه اکثر افرادی که با وزن و غذا می جنگند به آن عادت دارند. پس از همه ، وقتی صحبت از وزن و غذای ما می شود ، ما با پیام هایی مانند "فقط باید بیشتر بخواهید ، انگیزه داشته باشید ، عضله اراده خود را بسازید ، سخت تر تلاش کنید ، سخت تر کار کنید ، بهتر شوید ..."

شاید برای بعضی ها ساده و احمقانه به نظر برسد ، و درک این که چه نوع مهربانی و دلسوزی با وزن و مبارزات غذایی ارتباط دارد ، وقتی برنامه داریم برای باور کردن برعکس ، کار سختی است.

صرفاً افزایش برخی از مهربانی ها و مهربانی های اساسی انسان ، در واقع یکی از مهمترین کارهایی است که می توانید وقتی برای مدت طولانی با وزن و غذا تلاش کرده اید انجام دهید. این سخت ترین است ، و برخی بیشتر با این مفهوم ساده بیشتر از سایرین می جنگند.

شخصاً ، وقتی اولین بار شروع به تلاش کردم ، با آن سخت کوشیدم.

از خودم متنفر بودم. از همه چیز درباره من متنفر بودم و شرمنده نبودم ، و فکر نمی کردم سزاوار هرگونه مهربانی و شفقت باشم. اما می دانستم که اگر همیشه بخواهم روشی را که در مورد خودم احساس می کردم تغییر دهم ، باید بفهمم که چگونه بعضی ها را پیدا کنم.

بنابراین ، هنگامی که احساس کردم به مهربانی و دلسوزی نیاز دارم ، شروع کردم به تصویر کردن یک نسخه دختر کوچک از خودم. اگر نتوانستم آنرا به خودم بدهم ، می توانم تصویری ذهنی از او بکشم و آن را به این روش هدایت کنم.

این کار کرد ، و این حیله ای است که من از آن زمان با مشتری ها هم استفاده کردم.

اما روز دیگر ، این زن (مانند بسیاری دیگر) گفت ، "دختر کوچک من چاق بود ... و ... من ... از او متنفرم. چگونه می توانم وقتی از او متنفرم ، به او هدیه دهم؟ "

قلبم را شکست ، اما من را غافلگیر کرد ، و هرچه به آن می اندیشم ، عصبانی می شود. این عصبانیت مرا عصبانی می کند ، زیرا این بانوی زیبا به دنیا نیامده است که از یک خرده شکم خود متنفر باشد. او از جامعه احمقانه شکسته ما آموخته است و از آن زمان تا به امروز این عقیده را با خودش به همراه داشته است.

از زمانی که پیر شدیم تا هر نوع حس را از دنیای اطراف خود بیابیم ، یاد می گیریم که چربی دشمن است.

مادران فرزندان خود را به جلسات Watc Watchers با آنها می بردند تا از هفت یا هشت سالگی در این مقیاس شرمنده شوند. به ما اخطار داده شده است "بهتر است آن را نخورید ، شما نمی خواهید چاق شوید ،؟" گویی این یک سرنوشت بدتر از مرگ بود ، در حالی که همزمان آموزش داده می شود که غذا همه چیز را برطرف می کند.

"چه اشتباهی عزیزم ، شما ناراحت هستید؟ در اینجا ، یک کوکی داشته باشید. "

"گلو درد؟ در اینجا ، بستنی بخورید. "

ما به عنوان کاهش وزن ، به هر قیمتی ، پاداش داده ایم. با کسانی که آن را گم می کنند ، مانند حق امتیاز رفتار می شوند. با ستایش ، توجه و پذیرش روبرو می شوند ، در حالی که ما تماشای کسانی می کنیم که پشت آنها زمزمه می شوند به خاطر "اجازه رفتن به خودشان". یا بدتر از آن ، آنها آشکارا خسته می شوند و از چهره خود سرگرم می شوند - حتی حتی توسط دوستان و خانواده که ظاهراً آنها را دوست دارند و ادعا می کنند این کار را از عشق و نگرانی انجام می دهند.

جامعه ما به ما برنامه ریزی کرده است که باور کنیم که چربی دشمن است و افراد نازک به نوعی از طریق میلیون ها تجاوز خرد (و کلان) در طول کل زندگی ما بهتر از کسانی هستند که بزرگتر هستند.

و در اینجا آنچه اتفاق افتاده است:

ده ها میلیون نفر (بزرگ و کوچک) به معنای واقعی کلمه زندگی خود را تلف می کنند و ناامیدانه تلاش می کنند مشکل "چربی" خود را برطرف سازند ، بنابراین احساس می کنند مقبول این روایت فعلی است که اندازه و شکل آن ارزش انسانی را تعیین می کند.

و هنگامی که پوند می زنند ، از خود متنفرند.

همه چیز بسیار غیر قابل باور سمی ، آسیب زا و ضد تولید است ، و این مسئله باعث می شود که مشکل دقیقی از جمعیت ما برای "رفع" وسواس ایجاد کند. از آنجا که افراد پشت این جنگ که ما آنها را چاق کرده ایم ، می گذرانند و تمام زندگی خود را متنفر می کنند و خودشان را طرد می کنند.

داستانهایی که خودشان درباره خودشان می گویند ، در پایان به طور کلی شبیه این است:

من اگر لاغر نباشم ، بی ارزش و غیرممکن هستم.
اگر وزن اضافه کنم ، یک شکست هستم.
من بی فایده و احمق هستم
من بد خوردم ، بنابراین من بد هستم
من خیلی احمق هستم چون خودم را رها می کنم.
من منزجر کننده هستم و لیاقت ندارم که احساس خوبی داشته باشم یا به خوبی با آنها رفتار شود (توسط خودم یا دیگران).

شما ممکن است در حال فکر کردن باشید ، "خوب ، چگونه دیگر آنها می توانند انگیزه خود را برای جمع کردن گله های خود و کاهش وزن!" حتی ممکن است این فکر را با ویژگی معمولی "من فقط نگران سلامتی آنها هستم" دنبال کنید. (اگر هنوز هم اعتقاد دارید وسواس کاهش وزن به نفع بهداشت عمومی است ، اینجا را لمس کنید و این قطعه را بخوانید).

یک لحظه در مورد آن کلمات فکر کنید و در نظر بگیرید که چگونه آنها شما را احساس می کنند. حال در مورد تأثیر شنیدن صدای سرشان در اتوپلاک ، آگاهانه و ناخودآگاه ، روزانه ، ده ها هزار بار ، هر روز ، سالها یا حتی دهه ها ، فکر کنید.

ما به چیزهایی که خودمان می گوییم اعتقاد داریم. و اگر به خودمان بگوییم که به دلیل چربی اضافی بدن ، بی ارزش و غیرقابل تحمل هستیم و شکست می خوریم ، ما معتقدیم که این چیزها درست باشد که چه کسی در هسته ما است ، چه چیزی را برای ما ارزش دارد و مهمتر از آن ، آنچه را که شایسته ما هستیم در زندگی.

و ما مطابق با خود رفتار می کنیم.

اون زنی که دقایقی پیش ازش صحبت کردم؟ او مانند دهها میلیون نفر از ما ، در تلاش است هر چیزی را احساس کند جز نفرت از یک دختر کوچک که فکر می کند چاق است. دخترک که حتی از لحاظ جسمی دیگر وجود ندارد ، اما به وجود آمده است که او اکنون کیست و چه احساسی نسبت به خودش دارد زیرا او این داستانها ، احساسات و عقاید را در بزرگسالی حمل می کند.

به همین ترتیب من و من می خواهم شرط بندی کنم ، بنابراین شما نیز دارید. چون همه ما این کار را می کنیم.

بنابراین ، خودش را در اولویت قرار نمی دهد. او همه کارها را برای هر کس دیگری انجام می دهد ، در حالی که نادیده گرفتن آنچه ذهن و بدن به آن نیاز دارد تا زمانی که هیچ انرژی جسمی یا عاطفی برای انجام هر کاری نداشته باشد ، ندارد. و پس از آن ، وقتی که به نظر نمی رسد انرژی یا نیروی خود را مجبور می کند خود را مجبور کند از قوانین احمقانه شخص دیگری پیروی کند تا «مشکل وزن» را برطرف کند ، او خود را متنفر و ترشح می کند ، و چرخه فقط تغذیه خود را ادامه می دهد. خودش به معنای واقعی کلمه برای همیشه

هیچ کس در تاریخ بشریت فکر نکرده است ، "من چنین یک شکست بی ارزش هستم ، فکر می کنم امروز کاری را انجام داده ام که برای خودم و بدنم مهربان و مهربان است."

اینگونه کارها نیست. اینگونه نیست که شرم آور آنها ایجاد می شود زیرا ما با خودمان رفتار می کنیم که چگونه معتقدیم شایسته رفتار با ما هستند.

هنگامی که خوشبختی و ارزش خود را با وزن خود پیوند می دهیم ، افزایش وزن باعث می شود احساس ارزش کمتری داشته باشیم. هرچه احساس ارزشمندی کمتری داشته باشیم ، رفتارهای ارتقاء دهنده سلامتی کمتر درگیر می شویم.

ما بدن خود را جابجا نمی کنیم (مگر اینکه تصمیم به کاهش وزن بگیریم) زیرا سلامت آنها را در اولویت قرار نمی دهیم. ما فقط به کارهایی که فکر می کنیم باید به عنوان مجازات افزایش وزن و "شلاق دادن آنها به شکل" اهمیت دهند ، اهمیت می دهیم. مجازات بدنی به معنای واقعی کلمه درست به روشی که ما در مورد آن صحبت می کنیم ساخته شده است. اما از آنجا که ما با آن به عنوان مجازات رفتار می کنیم ، نمی توانیم به آن عمل کنیم.

ما چیزهایی می خوریم و پرخوری می کنیم که باعث می شود در ماشین به صورت زباله احساس شویم (و وزن بیشتری پیدا کنیم) ، عادت ، مجازات ، پاداش ، بی حس کردن و آرامش بخشیدن ، جشن گرفتن ، عزاداری برای اینکه بدن ما به آن چیزهایی نیاز داشته باشد یا بخواهیم - چه کسی اهمیت می دهد بدن ما می خواهد ، به هر حال ، درست است؟ ما ده ها سال است که نفرت ، تشییع و یادگیری اعتماد به این افراد را صرف نکرده ایم.

به همین دلیل داستان مهم است این مربوط به وزن است. به همین دلیل است که کل صنعت کاهش وزن به یک شوخی مبهم تبدیل شده است.

ما باید جلوی شیطنت و اولویت بندی وزن را بگیریم. ما باید.

درعوض ، ما باید با مهربانی و دلسوزی خود را دوش بگیریم. اگر بیش از اندازه از خود متنفریم که این موضوع را در نظر بگیریم ، باید نسخه جوانی از خود را با آن دوش بگیریم (فقط به جوانترین نسخه مورد نظر خود ادامه دهید تا برای پیدا کردن نسخه ای از شما احساس شفقت کنید).

مهربانی و دلسوزی به شدت در این فرآیند دخیل هستند ، زیرا ما نمی توانیم رفتارهای تنبیه کننده خود را تغییر دهیم تا زمانی که دست از اعتقاد برداریم که لایق مجازات شدن هستیم.

اگر می خواهید وزن ، سلامتی و یا رابطه ی خود با بدن یا مواد غذایی خود را تغییر دهید ، باید روشی را که در مورد خودتان احساس می کنید تغییر دهید و نمی توانید این کار را انجام دهید در حالی که خودتان را با داستانهای بی ارزش بودن بخاطر آنچه می خورید ، انجام دهید. یا آنچه که مقیاس می گوید.

این هرگز هرگز اتفاق نمی افتد.

ما باید جلوی رد بخشهایی از خودمان را بگیریم ، زیرا رد این داستان ها را در وهله اول می نویسد و کار را با نحوه سیم کشی مغز ما شروع می کنیم (تغییر افکار و داستانهایی که باعث ایجاد اعتقاداتی می شوند که عادتها و رفتارهای خود مخرب را هدایت می کنند). و ما باید با مهربانی و دلسوزی ، افکار و خرد بدن خود را تنظیم کنیم.

وقتی تمرکز خود را روی کاهش وزن و کاهش وزن متوقف کنیم و در عوض بر ریختن داستانها (و عقایدی که باعث ایجاد انتخاب های خود مخرب می شود) متمرکز شویم ، در این صورت و تنها در این صورت ، ما قادر هستیم تا برای همیشه ریختن جسمی و از همه مهمتر وزن عاطفی آنها را ایجاد کند. . سرانجام این یک عارضه جانبی بی دردسر می شود.

 

  • عشقی عشقولانه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی